تنگ غروب استو دلتنگیبسان حزن گویای حیاط مدرسه ای تعطیلروح رابه سوی غربت مجهولی می خواندو هزاران کلام ناگفتهدر هجوم یادهابه یک آه ... بدل می شودتا شمع گونهاز فراز خویشفرود اید
سفر برایم هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد.اما زندگی به من آموخت ...برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز، باید قدری از آن دور شد!