دلتنگی

گاهی هوس میکنم شماره ات را بگیرم
دوباره تپیدن این قلب لعنتی را احساس می کنم

دلتنگی

تنگ غروب است
و دلتنگی
بسان حزن گویای حیاط مدرسه ای تعطیل
روح را
به سوی غربت مجهولی می خواند
و هزاران کلام ناگفته
در هجوم یادها
به یک آه ... بدل می شود
تا شمع گونه
از فراز خویش
فرود اید

سفر

سفر برایم هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد.
اما زندگی به من آموخت ...
برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز، باید قدری از آن دور شد!