پول فراوانم آرزوست

یا رب بده که پول فراوانم آرزوست
بیمارم و هزینه درمانم آرزوست
هم پول باز کردن رگ های بسته ام
هم پول ارتودونسی دندانم آرزوست
از شغل و این حقوق کم آزرده خاطرم
یک جیب پر، چو جیب مدیرانم آرزوست
یک دست، بال جوجه و دستی به تنگ دوغ
یعنی که دوغ و جوجه ارزانم آرزوست
از کاله جوش و اشکنه بدجور دلخورم
آن قیمه های خوشگل مامانم آرزوست
مادرزنم همیشه به من اخم می کند
مادرزنی چو پسته خندانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
من آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
رفتن به کیش و قشم و دوبی را که بی خیال
یک جمعه ای گذر به لواسانم آرزوست

ارمغان زمان فشمی

بزرگترین آرزوم اینه که کوچکترین آرزوت باشم

هیچ اشکی برای ما نریخت
هر کی با ما یار بود از ما گریخت
چندو روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گا بر حافظ تفال می زنم
حافظ دیونه فالم را گرفت
یک غزل آمد و که حالم گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود
آنچه می پنداشتیم

آنگاه که ...

آنگاه که ...
ضربه های تیشه زندگی را
بر ریشه آرزوهایت حس می کنی؛
به خاطر بیاور که ...
زیبایی شهاب ها
از شکستن قلب ستارگان است!